در جاری روزهای تو، بسان مرداب شده. از زندگی و رفتن و نماندن، تنها شبح مبهمی در ذهنش مانده. دور شده. از اصل خویش دورافتاده... و تو می دانی!، دلی که ساکن و بی روح شود؛ با گورستان تفاوتی ندارد... رودی که دریایش را نبیند، در حضیض سکون و خاموشی، خواهد مُرد...
این چنین مخواهش!
من در این سراچه نام را به زیر پا نهاده ام
من بر این خرابه دل نبسته ام
نام من به روی سنگ قبر هم، سپید می خورد
آن چنان که بود
آن چنان که هست...
نام را نهاده ام برای آنکه «نام»، فخر اوست
فخر آن او... اسم آن او...
من بدین بدون نامیَم خوشم...
پ.ن.1 عکس را (جسارتا با اندکی تغییر) از ایشان به امانت گرفته ام.
پ.ن.2 صدمین متن «حوریب»... مزین به یاد «شهید گمنام»...
دل من به شوق آن است که از سفر بیایی...
نه رحمی، نه مروّتی...
بی هیچ عاقبت اندیشی بر آسمان زلال دل، ابرهای تیره ی گناه را گسترانیده و ساده لوحانه تسلیم ابلیسش کرده... دل، ظلمانی تر شده؛ اما مُهر «قلوبنا غلف» بر پایش نخورده است...
می دانم این دل ظلمت گرفته و تاریک را صاعقه ای باید و بارانی از جنس حرفهای ناب «تو»، آنگاه که به دل یاد دادی تا بگوید «استغفر الله ربی»...
« وَ مَن یُطِعِ الله وَ الرسولَ فَاُولئِکَ مَعَ الذینَ اَنعَمَ اللهُ عَلَیهم مِنَ النّبییّنَ وَ الصدّیقینَ والشُّهَداءِ وَ الصّالحینَ وَ حَسُنَ اُولئِکَ رَفیقاً »
« و هر که از خدا و پیامبرش اطاعت کند، همراه با کسانی خواهد بود که خدا انعامشان داده است، چون انبیاء و صدیقان و شهیدان و صالحان. و اینان چه نیکو رفیقانند. »
گفته بودی و چه خوش گفته بودی که «شناخت»، دروازه ی «محبّت» است و سرچشمه ی شوق و دوست داشتن؛ و «محبّت»، دلیل متقن و بی چون و چرای «اطاعت» و سرسپردگی. و از «اطاعت» چه می داند، آن دلی که سرسپرده ی مُلک معرفت تو نشد و از جام محبّت حضرت عشقت سیراب؟!... مگر نه این که هر که با معرفت تر، محبّ تر و هر که محبّ تر لاجرم «مطیع» تر... مگر می شود به مرتبت اطاعت تو بدون اطاعت از رسول ِ امین ِ آخرینت، بار یافت؟! مگر می توان بی دستگیری عروة الوثقای عالم، راه به سراپرده ی پیروی مطلق تو بُرد؟! چه آنکه شرط اول قدمش « یَحذو حَذوَ الرَّسول(ص) » است...
و می دانی که بس دلنشین و طرب انگیزاست، برای آن جان و دلی که سرسپرده، که چه بسا «دل سپرده»ی حقیقی شما شود و تو از خزانه ی بی انتهای خدایی ات، در جوار بهترین و برترین های عالم انعامشان دهی و اکرامشان کنی... آنانی که هر یک بیش ازدیگری بر اطاعت تو پیشی می گیرند و خاطرشان به مرافقت و ملاطفت و مشاهدت تو خوشنود و راضی است...
آنانی که به حکم محکم تو بهترین رفیقان و همنشیناند...
پ.ن.1 سوره نساء- آیه 69
پ.ن.2 برداشتی به شیوه ی دل نگارنده بود از کلام نورانی وحی. بی شک قصور دارد و نقصان. با دیده ی اغماض بنگرید!
پ.ن.3 «مگر نه آنکه هر که با معرفت تر، محبّ تر و هر که محبّ تر لاجرم «مطیع» تر...». این اصل انکارناپذیری است که مهربان استاد، یادمان داد و ما به شیوه ی کمترین شاگرد، در مقابلشان درس پس دادیم.
پ.ن.4 التماس دعا.