روزی که بر روی دستهای مادر مومنه ات، بلاگردان کودکان فاطمه (س) می شدی؛ کسی هرگز این گمان نداشت که روزی به حقیقت چنین شود... روزی که امیرالمؤمنین و فرزندان معصوم محبوبه ی حق، بر دستهای علوی گونه ات بوسه می زدند؛ هیچ ذهنی را یارای تصور این نبود که پسر زیبای ام البنین و قمر هاشمیان، نفس خویش را این چنین بر امام و برادرش فدا کند؛ آن چنان که امام عصر مهربان ما بر «تو» این گونه سلام دهد:
«السَلامُ علی العَباس ابن امیرالمُومنین، المُواسی اَخاه بِنَفسِه، الآخِذُ لِغَدهِ مِن امسِهِ، الفادی لَه الواقی السّاعی الیه بمائِهِ، المَقطوعَةِ یَداهُ...»
نازنین عموی هاشمی!
بهترین عموی عالم!
ماه ترین قمر عشیره!
اسوه ی حلم و صبر!
خدای بی بدیل ادب!
«تو» می دانی و دل هم می داند، که چگونه بسته ی دست های باب الحوائج توست...
«تو» می دانی و دل هم می داند، که عشق و مهرت در تمام هستی اش در جریان است...
«تو» می دانی و دل هم می داند، که در آرزوی خنکای ضریح دلنشین حرمت می سوزد...
«تو» می دانی و دل...
دلدار تویی...
* تو با دست های آسمانی ات برای ظهور و فرج مولای ما دعا کن... امان از یتیمی و بی سروری...
* مولا جان! روز میلاد عموی باب الحوائج شما، روز جمعه است... روز شما... بر رقعه های حاجت ما، که در صدرش فرج و ظهور شماست و با ذکر عمویتان مزیّن شده، هم نظری فکن...