« نَحنُ مَوَدِّعوهُ وِداعَ مَن عَزَّّ فِراقَهُ عَلَینا...*»
اینکه دل، چشمهایش را بر هم بگذارد و رفتنت را نبیند و آرام بماند؛ محال است. گوهر اشک هم، خنکایی بر آتش دوری و فراق نمی شود. دل جدا افتاده از ماوا، دل مهجور و مشتاق، تنها با تو و در روزهای دلنشین تو کمی آرام می گیرد. وداع سخت است و دشوار است و نفس گیر... اما، تمام امیدش، بازگشت دوباره به اقیانوس پر مهر توست. جدایش مکن...
* صحیفه سجادیه، دعای چهل و پنجم، درباره ی وداع و بدرود ماه مبارک رمضان
تلخ ترین و گزنده ترین و غریبانه ترین شکل انتظار را نشانم دادی. جایی که وجودم همه بود، اما هیچ نبود!...
چه می توان گفت با دلی که در تنهایی خویش همه ی مفهوم انتظار را یکجا می بیند؛ بدون آنکه حتی ذره ای و لحظه ای هم بی صبری کند و خم به ابرو آورد...
دلی که این همه بر «غربت» خویش طاقت دارد، بر روزهای سخت انتظار هم آرام است و صبور...