و گاه حسی غریب در دل متولد می شود، که نمی دانی اش و نمی شناسی اش.
دل، متلاطم حس بیگانه ای است که لحظه به لحظه بر موجش می افزاید...
چونان غریقی در اقیانوس...
* هذا مقام الغریب الغریق...
گدای هر ساله ات، نه! که گدای هر روزه ات آمده است. برایش سر سال و ماه ندارد. هر روز دست نیازش را بر آستانه ات دخیل می بندد.
فَتَصَدَّق عَلینا...
پ.ن. شب میلاد تو، در خانه ی دل غوغا شد...